اینجا ، یک مشت بوی خاک خیس ، موج میزند !

آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

اینجا ، یک مشت بوی خاک خیس ، موج میزند !

شب ها ؛ فریاد ماه فقط غبار اطراف را کمی تکان داده بود !
 
کسی از گفت و گوی ترانه و آینه چیزی گفته بود ،
 
از خواب شکسته ی شکوفه های انار ،
 
و داشت برای دست های رویایی دور اسپند دود میکرد ،
 
کسی از صدای باد چیزی فهمیده بود ،
 
میدانست که باید برود ، و خط موازی افق را تا به انتها پیموده بود ،
 
کسی برای چشم های بی تاب دخترکی لالایی 7 دریا خوانده بود و
 
بعد با ماهی های ِ خسته ی ذهنش به جنگ ِ تاریکی ها رفته بود ،
 
کسی آمده بود و هملت را از بر بود و برای مسیح کتاب های تاریخی خوانده بود
 
 
از عمق ِ طولانی و ناشناسی دخترکی با بال های رنگی خواب پسرک همسایه را آشفته کرده بود
 
و شنیده بودیم که صدایش زده بود به سمت خاموشی های مطلق ،
 
کسی از ستاره های ِ اسیر خبر آورده بود ،
 
و به اطلس ِ جغرافیای شرق مشکوک بود ،
 
کسی مردمک چشمانی را پر از رقص های زود باور نآرنجی کرده بود !
 
کسی آمد ، که به وسعت ِ دلتنگی های ِ مردم از چوپان گاو های شیر ده می گفت
 
کسی از کوهان شتر ها آب آورده بود و دوباره دست های خالی ِ مردمان پر از پیاله شده بود !
 
نه بوی باروت ، نه بوی تفنگ های ِ بی ماشه ، نه تهدید ، نه ترس ،
 
تنها بشریت به خوابی عمیق فرو رفته بود ..


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+ نوشته شده در برچسب:, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |